در سرزمين کربلا، از خيمه گاه حسين، صداي التماسِ قاسم به گوش مي رسد.
چه عاشقانه التماس عمو مي کند براي جان فدا کردن، يادگار برادر است و خاطرش عزيز.
کاش من هم براي تو مثل قاسم بودم براي حسين (ع) که به خيمه ات مي آمدم و التماست مي کردم تا رخصت نبرد بگيرم. اما مهدي جان من که قاسم نيستم، خيمه ي تو را هم نمي شناسم که براي اجازه به خدمتت بيايم. ولي دوست دارم سرباز تو باشم و عاشقانه جانم را فدايت کنم. بيا اذن بده اشارتي کن.
مي خواهم براي تو که حسين زمان مني به کرب و بلا بروم.
درباره این سایت